گفتوگو | شناخت ایران معاصر در گرو شناخت استعمار
استاد قاسم تبریزی، مدرس تاریخ و پژوهشگر عرصه جریان شناسی در گفت وگوی اختصاصی با خبرگزاری رسا به تشریح و تبیین تاریخچه استعمار پرداخت.
مشروح سخنان این استاد تاریخ تقدیم خوانندگان محترم رسا می شود.
برای شناخت ایران معاصر، شناخت استعمار لازم است
بسم الله الرحمن الرحیم. بدون شناخت استعمار، نمیتوان تاریخ معاصر ایران، بهخصوص تاریخ 150 سال اخیر را بررسی کرد. لازمه مطالعه تاریخ ایران، استعمارشناسی است. این نظریه آقای محمدرضا حکیمی است. ایشان معتقد است که ما برای شناخت جامعه و تاریخ، باید در دانشگاهها و حوزهها رشته استعمارشناسی تأسیس کنیم؛ البته مواظب باشیم اساتیدش استعماری نباشند. تا این استعمار را نشناسیم، نه میتوانیم تاریخ را بررسی کنیم و نه میتوانیم با دشمن مبارزه کنیم. امام(ره) و مقام معظم رهبری نیز در صحبتهایشان به این مسأله تأکید دارند. جلال آل احمد در غربزدگی همین مطلب را مطرح میکند. در این مدت نظریهپردازها، متفکرین و مصلحین جهان اسلام عمدتا اینگونه میاندیشیدند. در غرب نیز فرانتیس فانون این مطلب را بیان میکند. او درباره استعمار، کتاب بسیار خوبی دارد و بیشتر به آفریقا و الجزائر میپردازد.
اگر قبل از صفویه یا حتی تا اواسط صفویه میتوانستیم تاریخمان را یک تاریخ ملی و حکاممان را -که عمدتا مستبد بودند- یک جریان استبدادی مطرح کنیم، ولی با پدید آمدن استعمار در جهان اسلام و بهخصوص در ایران، منظومه تاریخنگاری تغییر کرد؛ یعنی نفوذ سلطه استعمار، روند حرکت فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادیِ جهان اسلام را، به ویژه ایران که مورد بحث ماست، تغییر داد. بزرگترین ابزار شناخت استعمار هم، مراکز شرقشناسی، ایرانشناسی، اسلامشناسی است که اخیرا شیعهشناسی هم به آن اضافه شده است. البته در گذشته بود، ولی نه به این گستردگی.
استعمار برای تسلط بر هستی یک کشور برنامه دارد، نه حضور فیزیکیِ موقت
این نشان میدهد حرکت استعمار، حرکتی کور و ابتر نبوده و برای یک عرصه، یک دوره و یک منطقه نیامده است؛ بلکه با روح جهانخواری و سلطهگری و با هدف استثمار کشورها و تسلط بر تمامی هستی یک کشور وارد میشد؛ از جمله ایران. لذا مراکز شرقشناسی به مطالعه همهجانبه ایران پرداختند. آن موقع هنوز چیزی به نام سفارت مطرح نبود و جواسیسشان را به نام جهانگرد، ایرانگرد و ایراندوست به این منطقه فرستادند. اینها در دوران قاجار، کنسولگری و سفارت هم داشتند؛ تا جایی که در دوره قاجار و در طول 140 سال، فقط در ایران 2217 سفرنامه دارند. برادران شرلی که به ایران آمدند، شاه صفوی او را نپذیرفت، بعد از او، شاردن میآید. شاردن اصالتا فرانسوی است، ولی او برای انگلیسیها کار میکند. شاردن به بهانه تجارت طلا به ایران آمد و بیشتر در اصفهان بود. وی درباره ایران 14 جلد کتاب مینویسد؛ اگرچه ممکن است بخش عمده تحقیقش راجع به ایران، چاپ نشده باشد. چه دروغهایی که به ایران و ایرانیان نسبت داد. وقتی متن را با دید اطلاعاتی-امنیتی بخوانید، معلوم میشود یک اطلاعاتی دارد که این حرفها را میزند. او بعد از اینکه از ایران میرود هشت سال در انگلیس بود. آنجا خاطراتش را چاپ میکند و بعد به فرانسه میرود. بعد از آن هم به کنسولگری انگلیس در مشهد میآید. در مقدمه خاطراتش مینویسد ما تا جنگ جهانی دوم، از ایران 3350 خاطره داریم. اینها که میگویم همه از مستندات است. بنابراین در این دوره، مراکز شرقشناسی و ایرانشناسی، کارهای تحقیقاتی را درباره ایران شروع میکنند.
کتاب تاریخ مستشرقین، آغاز تغییر سبک تاریخنگاری در ایران
اولین متنی که در مورد ایران منتشر میشود کتاب سرجان ملکم است با عنوان «تاریخ ایران». قبل از آن، مورخین ما کتاب تاریخ که مینوشتند از حضرت آدم علیهالسلام شروع میکردند تا به پادشاهان دوران و پادشاه زمان خودشان میرسیدند. اگر هم یک مقدار تملق و چاپلوسی سلطان و حاکم و شاه میکردند، ولی محتوایش دینی و تربیتی و عبرت و تجربه و... بود. حتی اگر میخواستند عدالت را تعریف کنند اول میگفتند شاه عادل است، بعد عدالت را تعریف میکردند، تا به قبای حاکم برنخورد. اما سرجان ملکم در کتابش (که در حقیقت کار خاص سرجان نیست. او حاکم نظامی انگلیسها در هندوستان بود) تاریخ پیامبران و اسلام و مفاهیم اسلامی حذف میشود. او از ایران باستان شروع میکند تا به دوران فتحعلیشاه میرسد؛ و این میشود الگوی تاریخنگاری ایران. از آن به بعد حسن پیرنیا و پرویز ناتل خانلری و... عمدتا با همین سبک کتاب تاریخ مینویسند. در این دوران باز ما شاهد حضور جاسوسهایی هستیم که به عنوان ایرانشناس و مدافع ایران به اینجا میآیند؛ که یکی از آنها فقط در ایران 66 عنوان کتاب در مورد اسلام و تشیع دارد. همچنین مجموعه تحقیقاتی پیرامون ایران وسیع دارند. بعدها آمریکاییها درباره ایران تحقیق کردند. فرانسویها در مورد اکراد تحقیق کردند. ایتالیاییها هم تحقیق کردند.
انگلیس؛ استعمارگر پیر
ما بیشتر نظرمان به کشور انگلیس است. انگلیسیها در این دوران با شناخت کامل این حرکت را شروع کردند؛ در هندوستان و در دوره کمپانی هند شرقی، مرکز تحقیقات بنگال و هند را راه انداختند. در سال 1784، «مجمع سلطنتی آسیایی بنگال» تأسیس کردند و در سال 1824، مجمع سلطنتی آسیایی برای تحقیق پیرامون آسیا راه انداختند. از تحقیقات هر منطقه، به عنوان یک حرکت کاربردی و راهبردی استفاده میکردند؛ مثلا ادوارد براون یک سال در بین ایرانیان به عنوان مدافع بابیها زندگی میکند. او مدعی است 2500 رساله از بابیان دارد و امثال محمد قزوینی و سید حسن تقیزاده اینها را در ترویج بابیها به کار میگیرند. او در دفاع از مشروطه و جریان غربی، به مخالفت با روحانیت پرداخت.
فعالیت مراکز شرقشناسی و ایرانشناسی گسترده است. ایرانشناسی از دل پانایرانیسم و پانترکیسم و پانآذریسم و ناسیونالیسم در میآید؛ همانطور که عربشناسی از پانعربیسم و قومگرایی و نژادپرستی نشأت میگیرد و ترکشناسی هم از پانترکیسم و... . به تعبیر ادوارد سعید از محققین و اندیشمندان معاصر، ماهیت مراکز شرقشناسی، استعماری بود. بنابراین آغاز ایرانشناسی زیر نظر امور خارجه بود نه در دانشگاهها؛ هدف، شناسایی و سلطه بر جهان بود؛ همچنین کسانی که با مراکز شرقشناسی کار میکردند از عناصر و جواسیس آنها بودند. خانم مارگرت مارکوس نیز در کتاب توطئه خاورشناسی به آن اشاره میکند. دیگران هم مستند به آن پرداختهاند. علامه محمد اقبال لاهوری هم به امثال ناسیونالیسم و... اینگونه نگاه میکرد. در ایران ما مراکز شرقشناسی، ایرانشناسی، اسلامشناسی و بعد مراکز شیعهشناسی داریم و شاهد حضور سیاحان و ایرانگردان به کشور هستیم. عمدتا هم عناصر نفوذی غرب بودند و در اینجا جریانسازی میکردند.
شیخیه
درباره شیخیه دو دیدگاه وجود دارد. یک دیدگاه این است که شیخ احمد احصایی از روی غرور و خودخواهی آن ادعاها را کرد و بدعتها را به وجود آورد، ولی انگلیسها موجسواری کردند؛ یعنی گسترش شیخیه در دوران فتحعلیشاه مشخص میکند که حرکت پشتش یک حرکت استعماری بود. اما بعضیها میگویند بعید نیست شیخ هم عامل این قضیه باشد.
اسماعیلیة آقاخانیه
مسئله بعدی اسماعیلیة آقاخانیه که برای برای دوره فتحعلیشاه است. آقاخان محلاتی، حاکم کرمان، بم و بلوچستان یکسالونیم در آن منطقه با همکاری انگلیسها به فتنه و فساد و غارت و کشتار میپردازد. او بعدها شکست میخورد و به هندوستان میرود و قطب و امام عدهای میشود به نام اسماعیلیه که هیچ ارتباطی با اسماعیلیه اولیة حسن صباح ندارد. اسماعیلیه آقاخانیه یک جریان استعماری است که در هندوستان با شعار جدایی دین از سیاست و با ایجاد تفرقه، بخشی از مسلمانان هندوستان و شیعیان را به گمراهی و بیراهه میکشاند. الان آقاخان محلاتی، امام پنجم آنهاست. فعالیتهای این فرقه هنوز ادامه دارد. اینها یک دانشگاه در انگلستان دارند به نام دانشگاه اسماعیلیه که مرکز تحقیقاتی است. آقاخان سوم و چهارم در زمان پهلوی بهخصوص محمدرضا به ایران میآمدند. بعد از انقلاب هم تلاش کردند اینجا تشکیلاتی داشته باشند، [ولی موفق نبودند]؛ اگرچه ما کموبیش اسماعیلیه آقاخانیه را در بم و کرمان داریم. [فرقههایی] مثل آقاخانیه داریم که نقش هرکدام از اینها در ایجاد شقاق و تفرقه باید بررسی شود.
دیگر فرقهها
فرقههای بابیه، بابیه ازلیه و بهائیت را داریم. ما دروایش را هم باید در همین قضیه ببینیم. چون درویشیگری از اواخر صفویه شروع میشود. دوران قاجار عمدتا کسانی که مدعی قطب و... هستند سر از هندوستان درمیآورند؛ اما اسنادی نداریم که مستند بگوییم در آنجا چه گذشته و میگذرد. پس بحث دراویش، مسئله مهمی است.
انجمن اخوت یا دراویش صفی علیشاهی را داریم. اینها یک جریان فراماسون بودند که ما از میرزا علی خان ظهیرالدوله اسناد داریم. در کنار این فرقهسازی، تشکیلات فراماسونری از ابزار مهم استعمار است. برخی از احزاب، گروهها، سازمانها و انجمنهای مخفی را باید در شمار اینها بشماریم و در تحقیق شرقشناسانی مثل شاردن و برادران شرلی و امثال اینها را [بررسی کنیم]. تحقیقات آنها در شرقشناسی، پیرامون فلسفه اسلامی، معارف اسلامی و اعتقادات اسلامی همهجانبه بود؛ چون اینها به دنبال تغییر هویت و تغییر فرهنگ بودند.
استعمار از کی به فکر کار فرهنگی افتاد؟
عرض کنم اینجا سه نظر وجود دارد. اول بعد از شکست آنها در جنگهای صلیبی است؛ همان موقع که دوران تمدن اسلامی ماست. آنها آندلس را مثال میزنند و میگویند فقط یک کودتا و امثال آن نبوده است؛ چون تغییر هویت اندلس از یک کشور اسلامی و فرهنگ اسلامی به یک کشور مسیحی و ازبینبردن آثار اسلامی، اولین موفقیت غربیها بود. دوم، حرکت مسلمین در گسترش اسلام که تا قسطنطنیه و دروازههای فرانسه حرکت کردند. اینها احساس کردند -به تعبیر خودشان- سپاهیان محمد صلیاللهعلیهوآله دارند وارد میشوند و باید فکری کرد؛ لذا برخی مطرح میکنند [که این جریان، نقطه شروع هجمه فرهنگی علیه اسلام است] ؛ چون از آن زمان ما کتابهایی داریم علیه پیامبر و قرآن و اسلام که کشیشان نوشتهاند. این شواهد و قرائن دارد و در حقیقت میتواند نقطه شروع باشد.
دوران بعدی از دوران تیموریان است. آنها به طرف کشورهای شرقی حرکت میکنند.
آغاز استعمارگری
آنچه مسلم است تقریبا از سال 1680 [استعمارگری آغاز میشود]. تنها انگلستان نیست؛ هلند و فرانسه هم هستند. اولین مرکزی که در کشورهای اسلامی انتخاب میکنند، هندوستان است. در شبه قارهای به آن بزرگی و عظمت، کمپانی هند شرقی تأسیس میکنند. این هند شرقی را، هم هلندیها دارند، هم فرانسویها و هم انگلیسیها و با هم رقابت میکنند؛ ولی انگلیسها توانستند فرانسویها و هلندیها را کنار بزنند و خودشان مسلط شوند. اینها میآیند در هندوستان و با عنوان فعالیت تجاری شروع میکنند به کار کردن. هنوز هم برخی از اساتید عوام ما حرکت پدیده استعمار را، به دلیل تولید در غرب و بازاریابی در شرق میدانند؛ که این یک تحلیل سطحی است که از طرف خود آنها القاء شده است؛ چون اگر به دنبال بازار بودند دیگر به فکر فرهنگ و اعتقادات و جریانسازی نبودند. استعمار آمده است اینجا را بگیرد.
بنابراین یک، به بهانه اینکه میخواهیم کار تجاری بکنیم به اینجا میآیند؛ دو، بهتدریج بین مسلمانان و هندوها که تا آن موقع بین آنها اتحاد و اتفاق بود اختلاف میاندازند؛ سه، بین شیعیان اختلاف میاندازند و جریانسازی میکنند؛ چهار، زرتشتیان ایرانی یا پارسیان هند را ابزاری علیه مسلمانها و شیعیان قرار میدهند.
حاکمیت اسلام در هندوستان قبل از حضور استعمار انگلیس
به یاد داشته باشیم تا قبل از ورود انگلیسها به هندوستان، زبان فارسی، زبان رسمی دیوانی و دولتی آنجا بود. همچنین سیاستمداران شیعه، حاکم بعضی از ایالات و بعضی از مناطق هند بود. حتی همین مغولهایی که با حمله به ایران، دست به جنایت و آدمکشی زدند، در اینجا آدم شدند و مروج اسلام. علامه محمد اقبال لاهوری میگوید اسلام از ایران وارد هند شده است. حتی اهل تسننِ هند تحت تأثیر فرهنگ شیعی ایران بودند. مرحوم علامه شیخ آقابزرگ تهرانی میگوید ما در هندوستان بیست هزار دیوان شعر فارسی داریم و کشمیر –به قول اقبال- در حقیقت عین شیراز ماست. یعنی 60 درصد مردم شیعه بودند و فرهنگ شیعه حاکم بود و علمای زیادی از نیشابور و جاهای دیگر به هند میرفتند. مرحوم سید محمد استرآبادی به آنجا میرفت و یک ایالت را شیعه میکرد و فرهنگ شیعی را منتشر مینمود؛ لذا در اینجا حاکمیت تشیع را داریم. هندوستان هم یک کشور کوچک و محدود نبود. به قول قدیمیها شبه قاره بود. اصلا میگفتند شبه قاره هندوستان. یعنی تقریبا میشود آن را نزدیک به یک قاره مطرح کرد.
استعمارگریِ انگلیس و انحراف فکری نخبگان هندوستان
استعمارگران یکبُعدی فعالیت نمیکنند. آدم مبارز و عالم باسوادی مثل سیداحمدخان هندی که مؤسس دانشگاه علیگره هند بود را، عامل خودشان میکنند. وی را به انگلستان دعوت میکنند و به او امکانات میدهند تا مدرسه تأسیس کند و کار علمی انجام دهد. او علیه جهاد حرف میزند و میگوید: «در اسلام جهاد نداریم، ما با انگلیسها باید وحدت کنیم تا جامعه به سعادت برسد.» سیداحمدخان، مفسر قرآن است و با دیدگاه مادی و به قول ما ماتریالیستی قرآن را تفسیر میکند، که مرحوم سیدجمال الدین اسدآبادی –که در بحث سیدجمال به آن میرسیم- علیه سیداحمدخان [و در ردّ مادیگرایان] رساله نیچریه مینویسد. یا تاگور که دو بار در سالهای 1311 و 1313 به ایران سفر میکند، از عوامل انگلستان بود و علیه مسلمانها چه جنایتهایی کرد. اقبال لاهوری علیه او صحبت میکند. تاگور به عنوان یک شاعر، فیلسوف و موسیقدان مطرح میشود. [او و امثال او] هندوستان را از نظر اقتصادی به وضعی درمیآورند[که خواهیم دید].
انعکاس فساد اقتصادی و اخلاقی هندِ مستعمره، در نامه گاندی
اینجا بد نیست دو متن از مهاتما گاندی، که بخشی از آن را انتخاب کردم، بخوانم. این دو متن خیلی مهم است. سند آن کتاب «سیمای هند»، ترجمه محمود تفضلی، چاپ تهران، انتشارات کتابسرا 1378، صفحه 883 است. گاندی به سازمان ملل متحد که تازه تأسیس شده بود، نامهای مینویسد. البته آن موقع چون سازمان ملل در آمریکا بود، نامه را خطاب به آمریکاییها مینویسد، ولی منظورش همان سازمان ملل متحد است. میگوید: «در دوران این مبارزه، صدها میلیون مردم نیمهگرسنة هند در هفتصدهزار روستا –این آمار را دقت کنید- در مسافتی قریب به 3500 کیلومتر طول و 2500 کیلومتر عرض زندگی میکنند. بسیار دردآور است که این روستاییان سادهدل و ساده دل -تکرار میکند– بیآنکه گناه خودشان باشد شش ماه از سال را به کلی بیکار هستند. زمان خیلی دوری نیست که هر یک از این روستاها –یعنی هر یک از هفتصدهزار روستا- در مورد دو نیاز اساسی انسانی خوراک و پوشاک خودکفا بودند. از بدبختی ما، کمپانی انگلیسی هند شرقی با وسائلی که نمیخواهم وصف کنم این صنایع روستایی را نابود ساخت و همراه آن میلیونها نفر ریسنده و بافندهای که به سبب مهارت انگشتانشان شهره بودند و ظریفترین و لطیفترین پارچهها را که هرگز هیچ ماشینی نمیتواند تهیه کند میبافتند، رو به زوال رفتند. یک روز صبح این بافندگان روستایی دیدند که شغل شریف و نجیبشان از دستشان رفت و از همان روز به بعد هند پیوسته فقیر و فقیرتر شد. هیچ اهمیتی ندارد که مخالفان چه بگویند. واقعیت تاریخی این است که تا پیش از آمدن کمپانی هند شرقی این روستاییان بیکار نبودند، اما امروز هرکس بخواهد میتواند ببیند که اینان بیکارند. درک و فهم این مطلب دشوار نیست که این روستاییان بیکار به ناچار شش ماه از سال را گرسنگی میکشند. آیا من حق ندارم به نام این میلیونها نیمهگرسنه به وجدان جهان رجوع کنم و بخواهم به کمک این مردمی بیایند که در راه به دست آوردن آزادی خود میمیرند».
باز در نامهای دیگر پیرامون سیاست انگلیسی در گسترش فساد در هند، میگوید: «موجب تأسف من و تأسف بسیار عمیق من است که بگویم حکومت موجود هند –همان نائبالسلطنه انگلیسی– این فساد را یکی از منابع درآمد هنگفت خود ساخته است که به حدود 250 میلیون روپیه میرسد -250 میلیون روپیة سال 1917؛ یعنی صد سال پیش- اما با کمال مسرت میگویم زنان هند قیام کردند و با وسائل مسالمتآمیز مبارزه با این فساد را دنبال میکنند و برای این منظور با حرارت و اعتقاد فراوان به سراغ مصرف کنندگان و فروشندگان مشروبات الکلی میروند و میکوشند آنها را به ترک عادت دهند و به کار خود معتقد سازند. مساعی این زنان فعال _که یک بخشش را به عنوان شر نمیگوید_ در معتادان به این دو فساد –که یکی را نگفت– تأثیر نمایانی داشته است.
ارمغان استعمار انگلیس برای هند و مسلمانان
خب ببینید انواع و اقسام زبان فارسی را از بین بردند و زبان انگلیسی را رایج کردند. اسلام را از بین بردند. مسلمانها را از نظر اقتصادی به بدبختی انداختند که اقبال میگوید:
بما کن گوشة چشمي که در شرق/ مسلماني ز ما بيچارهتر نيست
یعنی مسلمانها را ذلیل کردند. بعد هندوها را در برابر مسلمانان قرار دادند و بین آنها جنگ انداختند؛ نه اینکه بخواهند هندوها را «آقا» کنند. جنگ بین شیعه و سنی راه انداختند و در جریانسازیهای سیاسی، بین شیعیان نیز تفرقه افکندند. مسجد بابُری، نزدیک به هزار سال مرکز اسلامی و دینیِ آنجا بود. یک روز سفیر هند با چند نفر از هندیها از آنجا میگذرد. سفیر انگلیس میگوید قبل از اسلام این مسجد بتکده بود و عجیب است که چطور مسجد شد. از فردا تمام مطبوعات مینویسند این مسجد بتکده بود، و اختلاف بین مسلمان و هندو شروع میشود. چه کشتاری بر سر این حرف طی چندین دهه صورت گرفت. سرانجام مسجد را خراب کردند که نه مسجد باشد و نه معبد. انگلیسیها انواع و اقسام شیوههای استعماری را به کار بردند که این شیوهها را در مصاحبههای اقبال لاهوری و بزرگان آنجا میشود دید. رهبر معظم انقلاب یک کتاب دارد با عنوان «مسلمانان در نهضت آزادی هندوستان». این کتاب، ترجمه و تألیف است که در سال 1348 انتشارات آسیا آن را منتشر کرده است. در مورد هندوستان ما از این دست منابع زیاد داریم. ابوالکلام آزاد کتاب «هند آزادی گرفت» دارد. دیگران هم کتاب دارند. به هرصورت هندوستان یکی از مراکز مهم ما بود که استعمار به آن وضع درآورد./۸۴۱/ت۳۰۳/س
ادامه دارد...
گفت و گو: محمدمهدی زارع